شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
گاهواره نیست در شأن تو ای کوه وقار! تکیه بردست حسینت کن میان کارزار تیر از نوع سه پر،آنهم در این گرد وغباریعنی از تو خصم میترسد علیِ شیرخوار!
آمدی و پاسـخ هل من معـین شد آشکار چون زره قنداقه را بستی به تن،ازهرکنار چون عمو تیغی به جزابروی تیزت برندارآمدی میدان بجنگی،آب میخواهی چکار حتم دارم جـبرئـیل افـتاده یاداینشعار: لافـتـی الا عـلی،لا سیـف الا ذوالفـقـار
در نبردت لب به لب تکبیر میخواهی فقط شیر لازم نیست، تو شمشیر میخواهی فقط
کی میان خیمه این ساعت اقامت میکنی در غدیرخویش میآیی امـامت میکنی
دشت را یکـباره حـیران قیامت میکنی آنچه کرد عباس، تو بیقد و قامت میکنی تشنگی سخت است امااستقامت میکنی هرفراتی هست را غرق ندامت میکنی رود را بااین لب خشکت ملامت میکنی از ضریح حنجرت داری کرامت میکنی چند ماهت هست و توصیف شهامت میکنی با پَـرقـنـداقـهات فـردا قـیـامت میکـنی
داشتی ایکاش درمیدان مجـالی بیشتر
لااقـل مانند اکـبـر سـن وسـالـی بیـشتر
ای قـنوت پـادشاه کـربـلا!این سرزمین شک ندارم با توگـشـته قـبلـۀ اهلیقـین نیست درشأنت رکابی،خاتم یکسرنگین!در چنین سن کس نشد باب الحوائج،شاه دین! شیر خوردی از رباب اصلا تو یا اُمُالبنین؟تیری آمد شعبهشعبه شد شریعه شرمگین قاب قوسینی و آغـوش پدرعرش برین تازه میفهمم چرا خونت نمیریزد زمین
ای مسیح تشنه!هر دمنام تواعجاز کرد
دستهای توگـرههـای بزرگی بازکرد